خداحافظي مي كنم...
از اين شهر غمگين بي خاطره...
خداحافظي مي كنم از اين شهر سربيِ بي پنجره...
خداحافظي مي كنم از خودم تا شما...
خداحافظي ميكنم از دلم بي صدا...
چرا شهر من خسته و غمزده است؟!
چرا اين صدا ساكت و تب زده است؟!
چرا شب سكوتش مرا مي كشد؟!
چرا چشمهامان چنين شب زده است؟!
كجا رفته آن شهر سبز خدا؟!
كجا رفته اند آن پري هاي ما؟!
چه فرقي براي شما مي كند؟!
كه من خسته ام از خودم از شما!
تمام خيابان شهر سكوت
تمام خيابان سرد صدا...
تمام سكوت غريبانه ام
تمام خودم نه تمام شما...
همه خسته از خش خش برگها...
همه خسته از روز و شب هايمان...
گرفتار يك درد بيهوده ايم
گرفتار دلتنگي اين فضا...
من و ما شبيهيم... مثل هميشه...
من و ما غريبه...
من و ما جدا...
...
...
دوباره سكوتم شكسته... نمي بينمت...
و بغضي فرو خورده ام در دلم!
...
...
تمام خيابان شهرم سكوت...
تمام خيابان قلبم صداست!
كسي گفته در باد مردي مي آيد...
دروغ است مردم ...
دروغي سياه!!
....................................
* مرحوم قیصر امین پور
مردانی را میشناسم که هنگام عصبانیت داد نمیزنند ناسزا نمیگویند
تقاص دل کشی های یه آدم تو همین دنیاس بذار ما رو بسوزونن جهنم تو همین دنیاس
عشق تو شوخی زیبایی بود که خداوند با قلب من کرد
پاییز که مي شود انگار دردهایم هزار رنگ می شوند
ببار باران کمی آرام....که پاییز هم صدایم شد
من كه غريبانه در خيابان قدم ميزدم
83374 بازدید
18 بازدید امروز
9 بازدید دیروز
55 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian