×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

همه عمر دیر رسیدیم

× نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند مثل آسمانی که امشب می بارد..... و اینک باران بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند و چشمانم را نوازش می دهد تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم
×

آدرس وبلاگ من

nadi.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/nader1344

خسته ام میفهمید؟

خسته ام میفهمید؟! خسته از آمدن و رفتن و آوار شدن. خسته از منحنی بودن و عشق. خسته از حس غریبانه این تنهایی. بخدا خسته ام از اینهمه تکرار سکوت. بخدا خسته ام از اینهمه لبخند دروغ. بخدا خسته ام از حادثه ساعقه بودن در باد. همه عمر دروغ، گفته ام من به همه. گفته ام: عاشق پروانه شدم! واله و مست شدم از ضربان دل گل! شمع را میفهمم! کذب محض است، دروغ است، دروغ!! من چه میدانم از، حس پروانه شدن؟! من چه میدانم گل، عشق را میفهمد؟ یا فقط دلبریش را بلد است؟! من چه میدانم شمع، واپسین لحظه مرگ، حسرت زندگیش پروانه است؟ یا هراسان شده از فاجعه نیست شدن؟! به خدا من همه را لاف زدم!! بخدا من همه عمر به عشاق حسادت کردم!! باختم من همه عمر دلم را، به سراب !! باختم من همه عمر دلم را، به شب مبهم و کابوس پریدن از بام!! باختم من همه عمر دلم را، به حراس تر یک بوسه به لبهای خزان!! بخدا لاف زدم، من نمیدانم عشق، رنگ سرخ است؟! آبیست؟! یا که مهتاب هر شب، واقعاً مهتابیست؟! عشق را در طرف کودکیم، خواب دیدم یکبار! خواستم صادق و عاشق باشم! خواستم مست شقایق باشم! خواستم غرق شوم، در شط مهر و وفا اما حیف، حس من کوچک بود. یا که شاید مغلوب، پیش زیبایی ها!! بخدا خسته شدم، میشود قلب مرا عفو کنید؟ و رهایم بکنید، تا تراویدن از پنجره را درک کنم!؟ تا دلم باز شود؟! خسته ام درک کنید. میروم زندگیم را بکنم، میروم مثل شما، پی احساس غریبم تا باز، شاید عاشق بشوم!!
جمعه 9 بهمن 1388 - 8:27:15 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


آدم هایی که بجای فریاد،سکوتـــــــــ می کنند، بالاخره روزی بجای صبرکردن، در را باز می کنند و می رونـــــــــــــــــد


مردانی را میشناسم که هنگام عصبانیت داد نمیزنند ناسزا نمیگویند


تقاص دل کشی های یه آدم تو همین دنیاس بذار ما رو بسوزونن جهنم تو همین دنیاس


قول داده ام... گاهـــــــی هر از گاهـــــی فانـــــوس یادت را میان این کوچه های بی چراغ و بی چلچلـــــــه، روشن کنم


عشق تو شوخی زیبایی بود که خداوند با قلب من کرد


پاییز که مي شود انگار دردهایم هزار رنگ می شوند


ببار باران کمی آرام....که پاییز هم صدایم شد


آنقدر دلم را شکسته اند


من كه غريبانه در خيابان قدم ميزدم


تقصیر هیچ کس نیست


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

83360 بازدید

4 بازدید امروز

9 بازدید دیروز

41 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements