×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

همه عمر دیر رسیدیم

× نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند مثل آسمانی که امشب می بارد..... و اینک باران بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند و چشمانم را نوازش می دهد تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم
×

آدرس وبلاگ من

nadi.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/nader1344

بي تو مهتاب شبي باز از آن كوچه گذشتم

بي تو مهتاب شبي باز از آن كوچه گذشتم همه تن چشم شدم خيره به دنبال تو گشتم شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم شدم آن عاشق ديوانه كه بودم در نهانخانه جانم گل ياد تو درخشيد باغ صد خاطره خنديد عطر صد خاطره پيچيد يادم آمد كه شبي با هم از آن كوچه گذشتيم پر گشوديم و درآن خلوت دلخواسته گشتيم ساعتي بر لب آن جوي نشستيم تو همه راز جهان ريخته در چشم سياهت من همه محو تماشاي نگاهت آسمان صاف و شب آرام بخت خندان و زمان رام خوشه ماه فرو ريخته در آب شاخه ها دست بر آورده به مهتاب شب و صحرا و گل و سنگ همه دل داده به آواز شباهنگ يادم آيد تو به من گفتي از اين عشق حذر كن لحظه اي چند بر اين آب نظر كن آب آيينه عشق گذران است تو كه امروز نگاهت به نگاهي نگران است باش فردا كه دلت با دگران است تا فراموش كني چندي از اين شهر سفر كن با تو گفتم حذر از عشق ؟ ندانم سفر از پيش تو ؟ هرگز نتوانم روز اول كه دل من به تمناي تو پر زد چون كبوتر لب بام تو نشستم تو به من سنگ زدي من نه رميدم نه گسستم بازگفتم كه تو صيادي و من آهوي دشتم تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم حذر از عشق ندانم سفر از پيش تو هرگز نتوانم نتوانم اشكي از شاخه فرو ريخت مرغ شب ناله تلخي زد و بگريخت اشك در چشم تو لرزيد ماه بر عشق تو خنديد يادم آيد كه دگر از تو جوابي نشنيدم پاي دردامن اندوه كشيدم نگسستم نرميدم رفت در ظلمت غم آن شب و شبهاي دگر هم نه گرفتي دگر از عاشق آزرده خبر هم نه كني ديگر از آن كوچه گذر هم بي تو اما به چه حالي من از آن كوچه گذشتم ______فریدون مشیری
چهارشنبه 23 دی 1388 - 11:20:13 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


آدم هایی که بجای فریاد،سکوتـــــــــ می کنند، بالاخره روزی بجای صبرکردن، در را باز می کنند و می رونـــــــــــــــــد


مردانی را میشناسم که هنگام عصبانیت داد نمیزنند ناسزا نمیگویند


تقاص دل کشی های یه آدم تو همین دنیاس بذار ما رو بسوزونن جهنم تو همین دنیاس


قول داده ام... گاهـــــــی هر از گاهـــــی فانـــــوس یادت را میان این کوچه های بی چراغ و بی چلچلـــــــه، روشن کنم


عشق تو شوخی زیبایی بود که خداوند با قلب من کرد


پاییز که مي شود انگار دردهایم هزار رنگ می شوند


ببار باران کمی آرام....که پاییز هم صدایم شد


آنقدر دلم را شکسته اند


من كه غريبانه در خيابان قدم ميزدم


تقصیر هیچ کس نیست


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

83372 بازدید

16 بازدید امروز

9 بازدید دیروز

53 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements