ديگر آنجه هيچ مردي به هيچ زني دل نبست
و از جفت همخوابگان
تنها نفرت وانتقام زاده شد
کساني در ميان فرياد ها پنهان شدند
و براي خونهايي که مي ريخت
جوي هاي تازه حفر کردند
لحظه ها بکارت خويش را بازيافتند و دوستت دارم
بزرگترين شرم دنيا شد
طبيع به هذيان افتاده بود
و سرفه هاي مکررش زندگان را کوچ مي داد
مرده ها يکي يکي در کسادي قبرستان اطراق مي کردند
و نهال تمام بوسه ها خشکيد
خورشيد سردتر مي شد
و چشمان نيم بازش
درپاي پرسه هاي نا مفهوم راهي سرد را دنيال مي کرد
خزاني در راه بود
در برگريز سرد ابرها
و پشت ديوار انسان
ديگر هيچ کس حرف اول نام عشقش را به يادگار ننوشت
آينه ها از نگاه فرسوده دند
و لبخند منقبض تلخي
بر گونه هاي اميدواري ما نشست
حرفهاي آدم دود مي شد
ما نفس مي کشيديم
و اين بزرگترين تهمت زنده بود ما بود.
مردانی را میشناسم که هنگام عصبانیت داد نمیزنند ناسزا نمیگویند
تقاص دل کشی های یه آدم تو همین دنیاس بذار ما رو بسوزونن جهنم تو همین دنیاس
عشق تو شوخی زیبایی بود که خداوند با قلب من کرد
پاییز که مي شود انگار دردهایم هزار رنگ می شوند
ببار باران کمی آرام....که پاییز هم صدایم شد
من كه غريبانه در خيابان قدم ميزدم
83355 بازدید
8 بازدید امروز
4 بازدید دیروز
47 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian